پژوهشهای گوناگون حاکی از آن هستند که مهارتهای مناسب در تنظیم هیجان با روابط سالمتر، کارایی شغلی و تحصیلی و به طور کلی با سلامت عمومی مرتبط است (سیچتی[۱۶۵]، اکرمن[۱۶۶] و ایزارد[۱۶۷]، ۱۹۹۵؛ تامپسون[۱۶۸]، ۱۹۹۱؛ عبدی، باباپور خیرالدین و فتحی، ۱۳۸۹). در مقابل عملکرد ناکارآمد در تنظیم هیجان با انواع بیماریها و مشکلات روانی از جمله اضطراب، افسردگی و انزوای اجتماعی و همچنین بزهکاری و پرخاشگری در ارتباط است (ایزنبرگ[۱۶۹]، هوفر[۱۷۰] و واگان[۱۷۱]، ۲۰۰۷؛ یوسفی، ۱۳۸۵). گروس (۲۰۰۱) و گروس و مونز[۱۷۲] (۱۹۹۵) نیز معتقدند که تنظیم هیجان، نقش برجستهای در تحول و حفظ اختلالات هیجانی دارد و حیطه گستردهای از هشیار و ناهشیار فیزیولوژیکی، رفتاری و شناختی را در بر میگیرد. از همینرو پژوهش حاضر سعی در شناخت انواع راهکارهای تنظیم هیجانی (انطباقی و غیرانطباقی) و همچنین عوامل اثرگذار در تبیین واریانس آن را دارد.
از منظر نظریه دلبستگی (بالبی، ۱۹۷۹؛ شیور و میکالینسر، ۲۰۰۲) نوع ارتباط فرد با خانواده و کیفیت دلبستگی از جمله عوامل اساسی و تأثیرگذار بر راهکارهای تنظیم هیجانی میباشد. پژوهشهای گوناگون نشان دادهاند که نوجوانان و بزرگسالان دارای سبک دلبستگی ایمن، سطوح پایینتری از عواطف منفی را گزارش میکنند و روابط مستحکمی با اطرافیان برقرار میسازند (روتبارد[۱۷۳] و شیور، ۱۹۹۴؛ هیندی[۱۷۴] و شوارتز[۱۷۵]، ۱۹۹۴). اما افراد دارای سبک دلبستگی ناایمن، در مقایسه با افراد ایمن، سطوح پایینتری از عواطف مثبت را تجربه میکنند و در توانایی تنظیم اضطراب، افسردگی و سایر عواطف منفی، ناتوانی نشان میدهند (میکالینسر و شیور، ۲۰۰۷). مبتنی بر مدل میکالینسر و همکاران (۲۰۰۳)، اضطراب یا اجتناب بالا در کیفیت دلبستگی با نگارههای دلبستگی، منجر به راهکارهای غیرانطباقی تنظیم هیجان میگردد. مطالعه حاضر سعی در یافتن متغیرهای واسطهای جهت تبیین اثر مذکور و عملیاتی کردن این مدل مفهومی دارد. در همین راستا، متغیرهای خودکارآمدی اجتماعی، خودافشاسازی و ظرفیت شناختی سرکوب افکار ناخواسته، به عنوان واسطه ابعاد دلبستگی (اضطراب و اجتناب) و راهکارهای تنظیم هیجان معرفی گردیدهاند. علت انتخاب متغیرهای مذکور، آن است که یک پارامتر اساسی در نظریه دلبستگی این مفهوم است که تجربه با نگارههای دلبستگی در «مدلهای کارکردی درونی» بازنمایی میشود و بر ایجاد یا قطع روابط هیجانی مؤثر است (بالبی، ۱۹۷۹؛ برترتون و مانهولند[۱۷۶]، ۱۹۹۹؛ شیور و تنکردی[۱۷۷]، ۲۰۰۱). بر این اساس، کودک مدلهای کارکردی نهفتهای از خود و ارتباط خود با دیگران میسازد و طرحوارههایی در خصوص نحوه این ارتباطات خلق میکند. مدلهایی که تقریباً در تمام دوران زندگی حفظ میشود (فرلی، ۲۰۰۲ در یک فراتحلیل) و به عنوان راهنمایی برای تفسیر تجارب عمل میکنند و نوع خاصی از نگاه به رویدادهای زندگی را موجب میشوند. این مفهوم بویژه در تحلیل انطباق با از دست دادن ارتباطات هیجانی، نقشی اساسی دارد.
بارتلومیو[۱۷۸] (۱۹۹۰) و بارتلومیو و هورویتز[۱۷۹] (۱۹۹۱) اذعان دارند که مدلهای کارکردی درونی از خود میتواند مثبت (خودِ دوستداشتنی و مورد توجه) یا منفی (خودِ غیرارزشمند) دیده شود. همچنین مدلهای کارکردی از دیگران میتواند مثبت (دیگرانِ در دسترس و حامی) یا منفی (دیگرانِ طردکننده و غیرقابل اتکا) قلمداد شود. محققان معتقدند که افراد دارای اضطراب یا اجتناب دلبستگی بالا، به ترتیب به علت نوع روابطی که با نگارههای دلبستگی خود برقرار کردهاند، مدلهای کارکردی منفی از خود و دیگران میسازند. مدل منفی افراد مضطرب از خود، منجر به خودکارآمدی اجتماعی پایین و مدل منفی افراد اجتناب کننده از دیگران منجر به خودافشاسازی پایین میگردد (از جمله پیتروموناکو و فلدمنبارت، ۲۰۰۰). در ادامه خودکارآمدی اجتماعی و خودافشاسازی پایین به شیوههای گوناگون به راهکارهای غیرمؤثر و غیرانطباقی در تنظیم هیجان میانجامند (وی و همکاران، ۲۰۰۵).
نوع روابط اولیه افراد با نگارههای دلبستگیشان، به آنها انگیزه میدهد که سیستم دلبستگی و افکار مربوط به کیفیت رابطهشان را فعال و یا غیرفعال سازند. پژوهشها حاکی از آن هستند که سرکوب خاطرات منفی با اطرافیان نزدیک، به افراد اجتنابی نوعی حس ایمنی میدهد، در حالی که مرور فراوان این خاطرات و اغراق در شدت هیجانات، از ویژگیهای افراد مضطرب است تا نوعی حمایت اجتماعی از دیگران دریافت دارند. لذا میتوان اذعان داشت که اضطراب یا اجتناب دلبستگی منجر به میزان متفاوتی از سرکوب افکار منفی در خصوص سیستم دلبستگی و در ادامه راهکارهای متفاوت تنظیم هیجان میگردند.
در مجموع میتوان عنوان نمود که خودکارآمدی و خودافشاسازی از فرایندهای مطرح شده در مفهوم خود هستند، که از تجربیات فرد با نگارهای دلبستگیشان و تشکیل مدلهای کارکردی درونی تاثیر می پذیرند. به نظر میرسد این فرایندها در تنظیم هیجان موثر باشند. در ارتباط با “ظرفیت شناختی سرکوب افکار ناخواسته” لازم به ذکر است که تنظیم هیجان به عنوان نوعی از خودتنظیمی محسوب میشود، و ظرفیت خودتنظیمی در انسان از منابع محدودی برخوردار است (موراون، تیس[۱۸۰] و بامیستر، ۱۹۹۸). مثلاً حتی فردی که از ظرفیت شناختی بالایی در سرکوب افکار ناخو
برای دانلود فایل متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید. |
استه برخوردار است، اگر همزمان با رویدادهای منفی زیادی روبرو شود، این ظرفیت در وی کاهش می یابد. بنابراین ظرفیت شناختی سرکوب افکار ناخواسته نیز به عنوان یک ظرفیت شناختی مرتبط با خود محسوب میگردد .
از این رو میتوان عنوان نمود که هر سه متغیر معرفی شده در این پژوهش به عنوان متغیرهای واسطهای، متغیرهایی در ارتباط با خود میباشند و میتوانند در یک راستا لحاظ شوند؛ خودکارآمدی و خودافشاسازی به عنوان فرایندهای پایهای خودتنظیمی و ظرفیت شناختی سرکوب افکار ناخواسته به عنوان ظرفیتی جهت خودتنظیمی.
در مجموع میتوان عنوان نمود که مطالعه حاضر سعی در تبیین واریانس متغیر تنظیم هیجان با استفاده از متغیر بااهمیت ابعاد دلبستگی؛ معرفی متغیرهای واسطهای جهت تبیین ارتباط مذکور و ارائه مدلی علّی در خصوص تنظیم هیجان دارد. مدل مورد نظر در شکل ۴-۱ مشهود است.
اضطراب دلبستگی
اجتناب دلبستگی
راهکارهای انطباقی تنظیم هیجان
انطباق فعال
برنامهریزی
طراحی مجدد مثبت
پذیرش
شوخی
استفاده از مذهب
استفاده از حمایت ابزاری
خودکارآمدی اجتماعی
خودافشاسازی
ظرفیت شناختی سرکوب افکار ناخواسته
راهکارهای غیر انطباقی تنظیم هیجان
تکیه به حمایت اجتماعی
پرت کردن حواس خویش
انکار
ابراز
مصرف مواد
عدم درگیری رفتاری
سرزنش خود
شکل ۱-۴- نقش ابعاد دلبستگی در تنظیم هیجان با واسطهگری ظرفیت شناختی
سرکوب افکار ناخواسته، خودکارآمدی اجتماعی و خودافشاسازی
۱-۲-۱- سؤالهای پژوهش
آیا اضطراب دلبستگی، راهکارهای تنظیم هیجان را پیش بینی میکند؟
آیا اجتناب دلبستگی، راهکارهای تنظیم هیجان را پیش بینی میکند؟
آیا اضطراب دلبستگی، ظرفیت شناختی سرکوب افکار منفی را پیشبینی میکنند؟
آیا اجتناب دلبستگی، ظرفیت شناختی سرکوب افکار منفی را پیشبینی میکنند؟
آیا اضطراب دلبستگی، خودکارآمدی اجتماعی را پیشبینی میکند؟
آیا اجتناب دلبستگی، خودافشاسازی را پیشبینی میکند؟
آیا ظرفیت شناختی سرکوب افکار منفی، اثر ابعاد دلبستگی را بر راهکارهای تنظیم هیجان واسطهگری میکند؟
آیا خودکارآمدی اجتماعی، اثر اضطراب دلبستگی را بر راهکارهای تنظیم هیجان واسطهگری میکند؟
آیا خودافشاسازی، اثر اجتناب دلبستگی را بر راهکارهای تنظیم هیجان واسطهگری میکند؟