سئو

روانشناسی در شبکه های اجتماعی – بخش چهارم

قسمت چهارم

فروش در شبکه‌های اجتماعی نیز قابل کنترل است، جالب است بدانید یک فروشنده خوب می‌تواند خرید یک مشتری را مدیریت کند، این زمانی اتفاق میافتد که فروشنده بخواهد یکی از اجناس مورد معامله‌اش را به نسبت سایرین قوت ببخشد. در اینجا گاها لازم است محسنات مورد معامله را در مقایسه با بقیه اجناس در یک فضای واقعی نشان داد، به این موارد توجه کنید.

فروشتان را مدیریت کنید ،یک گزینه دلپذیر را در مقایسه واقعی قرار دهید

قرار دادن یک مورد از معامله بین دو گزینه دیگر معمولا مشتری را ترغیب می‌کند تا جنس مورد نیازش را انتخاب و راحتتر خریداری کند، در بررسی نتایج یک پژوهش نشان داده شد زمانی که شما یک گزینه بهتر با کیفیت مناسب را در مقایسه با دو نمونه دیگر قرار می‌دهید کار فروش این نمونه را هموارتر ساخته‌اید شرکت بزرگی همچون اپل نیز از چنین شیوه ای بهره می گیرد:

این نوعی مدیریت فروش محسوب می شود (در این مقایسه اپل مشتریش را به سمت کالای سی و دو گیگ ترغیب ساخته است)

شما نیز می‌توانید در شبکه اجتماعیتان از این روش برای فروش بهره بگیرید، با استفاده از استراتژی قیمت گذاری خود و مقایسه گزینه های دیگر، اثر انتخاب مطلوب را به خوبی نشان دهید. گنجاندن یک گزینه ‘نا متقارن تحت سلطه’ (گزینه‌ای که به نظر می‌رسد از نظر کیفیت در حد گزینه مطلوبتان نیست ولی از نظر سطح قیمتی با کالای مورد نظرتان در یک راستا قرار گرفته) گزینه‌های دیگر را جذاب تر کنید.

تمایل مغز به گزینه‌های شایع‌تر و در دسترس‌تر بیشتر است

شما نیز می‌توانید با آوردن مثال‌هایی گزینه‌تان را در ذهن مخاطب آسان‌تر و در دسترس تر قرار دهید، از این شیوه بهره بگیرید و آن را به شبکه مجازیتان تعمیم بدهید.

یک حامی، مخاطب شما را آرام تر خواهد کرد

هنگامی که در کنار دوستتان هستید و مطمئن می‌شوید که او با شما همراه خواهد بود تحمل شرایط تنش زا برایتان راحتتر است، در چنین زمانی استرس کمتری را تجربه خواهید کرد، این ، در دنیای مجازی هم با شما خواهد بود ، در دسترس مشتریانتان باشید و از آن‌ها حمایت کنید، وبلاگ، ایمیل، پیام‌های درون برنامه تان را برای حمایت از مشتری در فضای اجتماعیتان به کار ببرید و به آن‌ها اطمینان بدهید که همواره کنارشان خواهید بود.

خوب است بخوانید:

هنر بازاریابی

روانشناسان معتقدند مغز به دو عملکرد مجزا تقسیم می شود: مغز چپ و راست مغز.

سمت راست مغز مسئول تفکر خلاق و شهود هنری است.

در مورد آن فکر کنید. بی سابقه ترین و برجسته ترین کمپین ها در نتیجه علم به وجود نیامده اند. آنها محصول خلاقیت انسان هستند که اغلب شامل داستان سرایی ماهرانه می شود

به عنوان یک هنر، بازاریابی همه چیز در مورد درک تفاوت های ظریف رفتار انسان و تعیین چگونگی ایجاد ارتباط عاطفی با مشتری است. مهمتر از آن، سطحی از هنر برای ایجاد استانداردهای برند برای شرکت شما مورد نیاز است، از جمله لوگو، پیام ها و هویت بصری کلی برای یک نام تجاری.

بازاریابان راست‌مغز روی خلاقیت‌ها تمرکز می‌کنند – کپی، گرافیک و احساسات مرتبط با پیام. آنها مسئول برخی از نمادین ترین شعارهای برند در تمام دوران هستند، مانند ‘Just Do It’ نایک و ‘America Runs on Dunkin’ دانکین. این شعارها هر دو مفهوم پیچیده احساسی را تنها در چند کلمه بیان می کنند.

علم بازاریابی

با این حال، امروزه علم نقش فزاینده‌ای در بازاریابی نسبت به سال‌های گذشته بازی می‌کند. همانطور که خلاقیت از سمت راست مغز ناشی می شود، بازاریابان علم محور نیز عمدتاً متفکران چپ مغز هستند. وقتی به آن فکر می کنید، مفهوم بازاریابی به عنوان یک علم کاملاً منطقی است.

در مورد آن فکر کنید – هدف بازاریابی تأثیرگذاری بر رفتارهای افراد دیگر است که مستلزم دانش پیچیده روانشناسی انسان است. مطالعه نحوه واکنش افراد به محرک های خاص در چند دهه گذشته به کانون توجه بازاریابان تبدیل شده است. هر چه کسانی را که به دنبال تأثیرگذاری بر آنها هستید، عادات آنها و پذیرش پیام های خاص را بهتر درک کنید، موفق تر خواهید بود.

جنبه علمی بازاریابی به ما می‌گوید که اجازه دهیم داده‌ها راهنمایی کنند که چه استراتژی‌هایی مؤثرتر هستند. بازاریابان در حال حاضر نیاز به تخصص دیجیتال اول از جمله مهارت دیجیتال، تجزیه و تحلیل داده ها و علم داده را گزارش می کنند. با علم، بازاریابان یک طرز فکر نتیجه محور را اتخاذ می کنند که به آنها کمک می کند کمپین های هوشمندتر را مدیریت کنند.

داده‌ها همچنین به بازاریابان کمک می‌کنند تا کمپین‌ها را چارچوب‌بندی کنند، و بیش از معیارهای بیهوده و تجزیه و تحلیل وب را شامل می‌شود. به این خلاصه می شود که چرا و چگونه مصرف کنندگان محصولات خاصی را می خرند و از برندهای خاصی حمایت می کنند و اینکه چگونه انواع خاصی از بازاریابی مستعد تر شدن با آنها هستند. با این حال، تنها داده‌های زیادی در مورد واکنش عاطفی یک فرد به پیام یا محرک‌های بازاریابی خاص وجود دارد، به همین دلیل است که ایجاد تعادل بین هنر و علم بازاریابی مهم است.

در چند سال گذشته، اولویت‌بندی در حال تکامل در مورد استعدادهای دانش‌آموز داده شده است. در سال 2020 و پس از آن، برندها باید بر جذب استعدادهایی تمرکز کنند که بتوانند پیچیدگی های هوش مصنوعی و فناوری های ماشینی را درک کنند.

اما وقتی به زمان های قبلی فکر می کنیم، بازاریابی به عنوان غالب تبلیغات سنتی مانند تلویزیون، روزنامه ها و پست مستقیم تعریف می شود. امروزه در کانال‌های دیجیتال، رسانه‌های اجتماعی، دستگاه‌های تلفن همراه و کمپین‌های یکپارچه و پیچیده کار می‌کند. و همانطور که امروزه مصرف کنندگان بیشتر در زمینه فناوری اطلاعات دارند، کارکنان نیز باید بتوانند با تخصص خود مطابقت داشته باشند – و از آنها فراتر روند.

بحث در مورد اینکه آیا بازاریابی یک هنر است یا یک علم چیز جدیدی نیست. وقتی نوبت به آن می رسد، بازاریابی موفق هم به داده های یک رویکرد منطقی و هم بر سیال بودن یک رویکرد هنری متکی است. علم و بازاریابی در دو طرف طیف قرار می گیرند و استراتژی بازاریابی شما باید جایی در وسط قرار گیرد.

ادامه خواندن در سایت منبع

دیدگاهتان را بنویسید